پرهامپرهام، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

شازده كوچولو

فرهنگ لغت پرهام پسر

يادش بخير پسر گلم وقتي هنوز چندماهت بيشتر نبود تا يه صدايي ازت ميشنيدم سريع به همه خبر ميدادم و كلي ذوق ميكردم و ازت فيلم ميگرفتم حالا ديگه واسه خودت مردي شدي وهرطوري شده منظورتو بهم مي رسوني دوست دارم تا جائي كه به ذهنم مياد كلماتتو  تو وبلاگت ترجمه كنم كه بعدها باهم بخونيم : مامني : مامان باباجي:باباجون منينه:مليحه (خاله جونش كه كلي عاشقشه ) بديده:بده به من اوت: صوت دبدي :سبزي آينه:عينك ابدو:ابرو دت:دست چت:چتر (البته اين لغتها مربوط به كارتهاي يادگيريته كه همشونو بلدي ) ددب د: پ.ن.پ واوا:واي واي جير:شير هاپ:هاپو عديدم:عزيزم جيگل:جيگر ات:عكس عني :علي ن:نگين آدي :عادله بو:ماشين بزرگ (از همون اول...
13 خرداد 1391

ژست گرفتن واسه عكس

تا وقتي يادمه از اينكه كسي ازم عكس بگيره بدم ميومدو همچنان كه بزرگم شدم ازعكس گرفتن بدم مياد ولي برخلاف من پرهام عاشق عكس گرفتنه تا ميگم پرهام ميخام ازت عكس بگيرم ژست بگير سريع شكلك درمياره و ثابت ميمونه كه عكس بگيرم و بعدش مياد پيشم كه عكسو نشونش بدم اينطوري ........ البته اين اتاق ،اتاقه خالشه كه خيلي شلوغه و پرهام عاشق اتاق خالشه چون كلي چيزاهست كه بهم بريزه اينم عكس خالش كه عاشقشه و وقتي همو مي بينن انگاري دنيارو به جفتشون دادن (خداشانس بده) ...
11 خرداد 1391

سفر شمال

سلام اميدوارم همتون خوب باشيد هفته گذشته هفته خيلي خيلي خيلي خوبي براي خانواده بود بيست و سوم ارديبهشت ماه 1391 دومين مسافرت را به شمال داشتيم به اتفاق دوستاي باباشهرام .كلي خوش گذشت اها راستي وقتي مسافرت بوديم مادرجون پرهام يعني مامان خودم دوتا خبر توپ واسش رسيده بود كه بي نهايت هممون خوشحال كرد انگاري مادرجون تقريبا به همه ارزوهاش رسيد .خلاصه از مسافرت واستون بگم اونم با پرهام شيطون .مسافرت ما ساعت 6صبح بيستو سوم 91آغاز شد با همسفراي خوبي كه دوستاي باباجون بود و رفتيم خزرابادساري كه از طرف اداره بابايي ويلا داده بودن و چه ويلاي باحالاي بود كلي وسايل بازي و تفريحي واسه بزرگترها و بچه ها داشت و مهمتر از همه اينكه كنار دريا ب...
1 خرداد 1391
1